English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (7768 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
remote control U کنترل از دور
remote control U فرمان از دور
remote control U فرمان از راه دور
remote control U سیستم فرمان دور
remote control U کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
remote control U کنترل از راه دور
remote control U کنترل از دور
remote control U فرمان از دور
remote control U فرمان از راه دور
remote control U کنترل از راه دور
remote control U ریموت کنترل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
remote control sensor U کنترلازراهدور
remote control terminal U دکمهکنترلازراهدور
remote-control arm U بازویکنترلخارجی
channel changer [rare for: remote control] U کنترل از دور
remote control unit U کنترل از دور
channel changer [rare for: remote control] U فرمان از دور
remote control unit U فرمان از دور
channel changer [rare for: remote control] U فرمان از راه دور
remote control unit U فرمان از راه دور
channel changer [rare for: remote control] U کنترل از راه دور
remote control unit U کنترل از راه دور
channel changer [rare for: remote control] U ریموت کنترل
remote control unit U ریموت کنترل
Other Matches
remote U دور
remote U از راه دور
remote U دوردست
remote U با کامپیوتر در فاصلهای از مرکز سیستم
remote U ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remote U کامپیوتر راه دور میدهد. کاربر راه دور میتواند از کامپیوتر راه دور به صورت محلی استفاده کند
remote U دور دوردست
remote U کنترل از راه دور
remote U متحرک
remote U بعید
remote U یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
remote U جزئی کم
remote U پرت
remote U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote U جزئی
remote U ترمینال کامپیوتری متصل به سیستم کامپیوتری راه دور
remote U روش ارتباط بین دو برنامه که روی دو کامپیوتر اجرا شوند که متصل هستند. یک تابع نرم افزاری از کامپیوتر دیگر روی شبکه می پرسد تا مشکل را پردازش کند ونتیجه را نمایش دهد. در برنامههای server-client به کار می رود
remote U سیستم پردازش دستهای که دستورات از یک کامپیوتر ترمینال راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remote U نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remote U وسیله ورودی- خروجی خارج از کامپیوتر
remote U کاربری که به بسته الکترونیکی دستیابی دارد بدوون نیاز به اتصال به سرور اصلی شبکه محلی
remote U اتصالی که به کاربر امکان دستیابی به کامپیوتر راه دور میدهد.
remote U دور دست
remote access U دستیلبی از دور
remote-controlled U دستگاهکنترلازراهدور
remote future U آینده دور
remote maintenance U تعمیر و نگهداری از راه دور
remote servicing U پشتیبانی از راه دور
remote maintenance U پشتیبانی از راه دور
remote servicing U نگهداری از راه دور
remote maintenance U نگهداری از راه دور
remote access U دستیابی از راه دور
remote terminal U ترمینال راه دور
remote terminal U پایانه دور دست
remote station U ایستگاه راه دور
remote terminal U ترمینال دوردست
remote terminal U پایانه راه دور
remote station U ایستگاه دوردست
remote station U ایستگاه دور دست
remote site U محل دور افتاده
remote processing U پردازش از راه دور
remote servicing U تعمیر و نگهداری از راه دور
remote memory U حافظه دور
remote consol U پیشانه دور دست
remote-controlled points U نقطهکنترلازراهدور
remote job entry U وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
remote data concentrator U وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
remote computing services U خدمات محاسباتی از راه دور
remote cut off valve U لامپ با شیب تنظیم پذیر
remote batch processing U پردازش دستهای از راه دور دسته پردازی از راه دور
remote job entry U ادخال کار از دور
remote associations test U ازمون تداعیهای دور
self control U مسک نفس
to keep under control U تحت نظارت نگه داشتن
self control U قوه خودداری
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
self control U خودداری
self control U کف نفس
control U کنترل کردن
control U فرمان
control U توپزن دقیق
control U نظارت و ممیزی کردن
control U نظارت کردن
control U بازرسی کردن
control U کنترل کردن فرمان
control U اختیار
control U بازرسی نظارت جلوگیری
control U بازدید
control U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control U بازرسی
control U کنترل بازبینی
control U کاربری
control U کنترل
control U نظارت
control U مهار
control U کنترل کردن مهار کردن
control U واپاد
self-control U خودگردانی
self-control U خودداری
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
self-control U خویشتنداری
control U نظارت کردن تنظیم کردن
organization control U کنترل سازمانی
net control U کنترل شبکه
level control U کنترل سطح
lateral control U کنترل در عرض جبهه
lateral control U کنترل جانبی
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
output control U تنظیم انرژی خروجی
hold control U نافم همزمانی
horizontal control U کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
hue control U پیچ فام
shading control U پیچ فام
ignition control U کنترل احتراق
image control U کنترل تصویر
indirect control U کنترل غیرمستقیم
input control U کنترل ورودی
intensity control U پیچ رنگ
intensity control U کنترل شدت
peaking control U نافم اوج دهندگی
lever control U کنترل اهرمی
lift control U کنترل اسانسور
lighting control U کنترل روشنایی
inventory control U کنترل موجودی
material control U کنترل مواد
manual control U کنترل دستی
movement control U کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
manpower control U کنترل نیروی انسانی
line control U کنترل خط
linearity control U نافم خطی
load control U تنظیم با بار خارجی
loop control U کنترل حلقه زنی
minor control U کنترل ضعیف
minor control U کنترل کم
light control U کنترل نور
light control U کنترل روشنایی
numerical control U کنترل عددی
net control U ایستگاه کنترل شبکه
motor control U کنترل حرکتی
monetary control U نظارت پولی
monetary control U کنترل پولی
mixture control U کنترل مخلوط
magnetci control U کنترل فرمان مغناطیسی
control zone U منطقه کنترل هوایی
electronic control U تنظیم الکترونیکی
electronic control U کنترل الکترونیکی
electronic control U فرمان الکترونیکی
emission control U کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
engagement control U کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
erosion control U جلوگیری از فرسایش
error control U کنترل خطا
esi control U control Index ExternallySpecified کنترل با فراست
exchange control U کنترل ارز
exchange control U نظارت ارز
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
electric control U کنترل الکتریکی
disaster control U روش مقابله با سوانح و بلایا
disaster control U روش کنترل سوانح
control zone U منطقه فضای هوایی تحت کنترل
corrosion control U جلوگیری و کنترل خوردگی
cortical control U کنترل مغزی
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
crystal control U تنظیم با بلور
cursor control U کنترل مکان نما
damage control U کنترل خسارات
damage control U کنترل کردن خسارات
damage control U اسیب گیری
data control U کنترل داده ها
decentralized control U کنترل غیر تمرکزی
delusion of control U هذیان کنترل شدگی
digital control U کنترل دیجیتالی
direct control U کنترل مستقیم
exchange control U کنترل ارزی
experimental control U کنترل ازمایشی
external control U کنترل خارجی
flood control U سیل بندی
flow control U کنترل جریان
fly control U برج کنترل
fly control U قسمت کنترل پرواز
focusing control U تنظیم تمرکز
forms control U کنترل فرم ها
framing control U پیچ تنظیم تصویر
frequency control U کنترل فرکانس
geodetic control U نقاط کنترل ژئودزی
geodetic control U نقاط کنترل نقشه برداری عمومی
government control U نظارت دولتی
government control U کنترل دولتی
grid control U کنترل شبکه
ground control U کنترل زمینی
flight control U سیستم کنترل هواپیماها
flight control U کنترل پرواز
field control U نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
field control U کنترل میدان
fighter control U کنترل شکاریها
fighter control U کنترل عملیات هواپیماهای جنگنده
fire control U اطفاء حریق
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
fire control U سیستم کنترل اتش
fire control U کنترل کردن اتش کنترل اتش
fire control U کنترل اتش
fire control U دستگاه کنترل اتش توپخانه
fire control U کنترل یا هدایت اتش
fiscal control U نظارت مالی
fiscal control U کنترل مالی
flight control U دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
ground control U دستگاه کنترل کننده زمینی
traffic control U کنترل عبور و مرور
colour control U کنترلرنگ
control box U جعبهکنترل
control deck U کنترلعرشه
control keys U کلیدهایکنترل
control knob U دکمههایکنترل
control knobs U دکمهکنترل
control pad U صفحهکنترل
control room U اتاقکنترل
control stand U جایگاهکنترل
control valve U دریچهیکنترل
Recent search history Forum search
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
2مقررات و دستورالعمل‌هاي مربوط به كنترل فضاي كشور
1این جمله اسپانیایی هستش و معنی فارسیش رو میخوام . باگوگل ترنسلیت این معنیشه:متعلق به خانواده پروکوم است و در مفهوم انتخاب گنجانده شده است . اگه میشه معنی جمله اسپانیایی اگه هم نمیشه فقط معنی پروکوم ؟
1معنی کلمه procom
0piezo drive
0Powertrain control module
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com